صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
دانلود اپلیکیشن
2 سال قبل
0

شعر «چشمه» و معنی شعر:

درس اول

چشمه

  • شاعر: نیما یوشیج (علی اسفندیاری)
  • قالب شعر: مثنوی

 

گشت یکی چشمه ز سنگی جدا             غلغله زن، چهره نما، تیز پا

قلمرو فکری:

چشمه ای جوشان، خود نما و تندرو از تخته سنگی جدا شد (بیرون زد و جاری شد).

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

غلغله زن

شور و غوغا کنان

تیز پا

تندرو، سریع، شتابنده

قلمرو ادبی:

جدا و تیز پا ß   قافیه (ردیف ندارد)

چهره نما ß   کنایه از خودنما کسی که خود را نمایش می دهد

مراعات نظیر ß   سنگ و چشمه

چشمه ß   تشخیص و استعاره

چشمه ß   نماد «انسان مغرور و خودخواه» یا «مردم مغرور و خودخواه» است

سنگ ß   نماد جامعه، خاستگاه و مبدأ اولیه

جدا شدن چشمه ß   گریز از رکود و پذیرا بودن

 

گه به دهان، بر زده کف چون صدف        گاه چو تیری که رود بر هدف

قلمرو فکری:

چشمه گاه مانند ،صدف براثر خروشندگی دهانش کف آلود می شد و گاهی چون تیری که به سوی هدف می رود، راست وسریع به پیش می رفت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

هدف

نشانه تیر

صدف

نوعی جانور نرم تن آبزی که بدنش در یک غلاف سخت جا دارد و در بعضی انواع آن مروارید پرورش می یابد

قلمرو ادبی:

صدف و هدف ß   قافیه (ردیف ندارد)

تشبیه ß   چشمه به تیر و صدف

صدف و هدف ß   جناس ناقص اختلافی

چشمه و صدف ß   تشخیص و استعاره

مراعات نظیر ß   تیر و هدف، دهان و کف

کف بر دهان زدن ß   کنایه از خشمگین شدن، مستی و نشاط و نیرومندی

 

گفت: درین معرکه، یکتا منم        تاج سر گلبن و صحرا، منم

قلمرو فکری:

چشمه با خود گفت من دربین عناصر خلقت و موجودات بی مانند هستم و سرور و بزرگ باغ و دشت هستم.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

معرکه

میدان جنگ

یکتا

یگانه، بی همتا

گُلبُن

بوته گل، گل سرخ، بیخ بوته گل

قلمرو ادبی:

یکتا و صحرا ß   قافیه (منم ß   ردیف)

مراعات نظیر ß   سر و تاج گلبن و صحرا

معرکه ß   استعاره از عناصر خلقت و موجودات

تشبیه ß   چشمه به تاج

سر بودن ß   کنایه از بزرگ و مافوق و سرور بودن

چشمه ß   تشخیص و استعاره

گلبن و صحرا ß   تشخیص و استعاره

نکته:

چشمه خودش را سبب زیبایی و طراوت گل ها و دشت ها می داند

 

چون بِدَوَم ، سبزه در آغوش من        بوسه زند بر سر و بر دوش من

قلمرو فکری:

وقتی تند و تیز حرکت کنم (جاری می شوم) سبزه در آغوش من (سبزه ی قرار گرفته برکناره های جوی آب) سر و تنم را غرق بوسه می کند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

بِدَوَم

با سرعت جاری شوم

قلمرو ادبی:

آغوش و دوش ß   قافیه (من ß   ردیف)

چشمه ß   تشخیص و استعاره

سبزه ß   تشخیص و استعاره

مراعات نظیر ß   آغوش، سر، دوش

سرودوش ß   مجاز از تمام وجود چشمه

بوسه زدن ß   کنایه سپاسگزاری کردن

 

چون بگشایم ز سر مو، شکن        ماه ببیند رخ خود را به من

قلمرو فکری:

هرگاه چین موهایم را بگشایم (کنایه از امواج نداشته باشم) ماه چهره ی زیبای خود را در آیینه ی من (آب زلال من) می بیند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

شِکَن

پیچ و خم زلف

شِکَن ß   مفعول

قلمرو ادبی:

شکن و من ß   قافیه (ردیف ندارد)

ماه ß   تشخیص و استعاره

مو ß   استعاره از آب چشمه

شِکَن ß   استعاره از امواج خروشان

 

قطره ی باران که در افتد به خاک        زو بِدَمَد بس گُهر تابناک

قلمرو فکری:

قطره ی باران که به زمین می افتد، گل هایی چون مروارید درخشان را می رویاند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

دمیدن (بِدَمَد)

روییدن، سر از خاک درآوردن، وزیدن

تابناک

دارای فروغ و پرتو، تابان، درخشان، نورانی

گُهر

سنگ درخشان و قیمتی

قلمرو ادبی:

خاک و تابناک ß   قافیه (ردیف ندارد)

خاک ß   مجاز از زمین

گهر ß   استعاره از گل های زیبا و گیاهان

 

در بر من، ره چو به پایان بَرَد        از خَجِلی سر به گریبان بَرَد

قلمرو فکری:

قطره باران وقتی سفر دراز خود را در آغوش من به پایان می برد (با همه ی شأن و عظمتی که دارد) از شرمندگی سرافکنده خواهد شد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

بر

سینه، آغوش، کنار

گریبان

یقه

خَجِلی

شرمگین بودن، شرمنده بودن

قلمرو ادبی:

پایان و گریبان ß   قافیه (بَرَد ß   ردیف)

سر در گریبان بردن ß   کنایه از در اندیشه بودن از روی شرمندگی یا غم، به فکر فرورفتن، کنار کشیدن و گوشه گرفتن

بر و سر ß   جناس ناقص

چشمه و قطره ی باران ß   تشخیص و استعاره

 

 

ابر ز من، حامل سرمایه شد        باغ ز من، صاحب پیرایه شد

قلمرو فکری:

ابر سرمایه خود را از من می گیرد (اشاره است به بخار شدن آب و شکل گرفتن ابر در آسمان) و باغ زیبایی و زینت خودش را از من به دست آورد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

حامل

صفت فاعلی از حمل، بَرَنده، حَمل کننده

سرمایه

مال، دارایی

پیرایه

زیب، زینت، زیور، آرایش

قلمرو ادبی:

سرمایه و پیرایه ß   قافیه (شد ß   ردیف)

سرمایه ابر ß   استعاره از بخار آبی است که به آسمان می رود

باغ ß   تشخیص و استعاره

ابر ß   تشخیص و استعاره

پیرایه ß   استعاره از گل و سبزه و گیاه

 

گل، به همه رنگ و برازندگی        می کند از پرتو من زندگی

قلمرو فکری:

گل با همه ی زیبایی و شکوهش ، از برکت روشنی وجود من زندگی می کند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

برازندگی

شایسته بودن

قلمرو ادبی:

برازندگی و زندگی ß   قافیه (ردیف ندارد)

گل ß   تشخیص و استعاره

مصرع دوم ß   کنایه از این موضوع که گل، نیازمند چشمه است

 

در بن این پرده ی نیلوفری        کیست کند با چو منی همسری؟

قلمرو فکری:

زیر این آسمان آبی چه کسی می تواند با من برابری کند و هم شأن من است ؟ (هیچ کس هم شأن و برابر من نیست).

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

بن

بیخ، ریشه

همسری

برابری، هم شأنی

نیلوفری

[صفت نسبی] منسوب به نیلوفر، به رنگ نیلوفر لاجوردی؛ در متن درس مقصود از «پرده نیلوفری»، آسمان لاجوردی است

قلمرو ادبی:

نیلوفری و همسری ß   قافیه (ردیف ندارد)

استفهام انکاری ß   در این بیت شاعر سؤالی را مطرح کرده است که به پاسخ نیاز ندارد و برای تأکید بیشتر آمده است

پرده ی نیلوفری ß   استعاره از آسمان لاجوردی

همسری کردن ß   کنایه از برابری کردن، هم شأنی کردن

 

زین نَمَط آن مست شده از غرور        رفت و از مبدأ چو کمی گشت دور

قلمرو فکری:

با این شیوه، چشمه ی زیبای مست شده از تکبرش به پیش می رفت. وقتی که کمی از سرچشمه اش دور شد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

نَمَط

روش، نوع

مبدأ

آغاز، سرچشمه

غرور

به خود بالیدن، تکبر، خودخواهی

قلمرو ادبی:

غرور و دور ß   قافیه (ردیف ندارد)

آن مست شده از غرور ß   کنایه از چشمه

 

دید یکی بحر خروشنده ای        سَهمگِنی ، نادره جوشنده ای

قلمرو فکری:

ناگهان دریایی خروشان را رودرروی خود دید، دریایی ترسناک با جوششی بی مانند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

بحر

دریا

خروشیدن

بانگ بر زدن، فریاد کشیدن

نادره (مؤنث نادر)

بی مانند، کمیاب، شگفت، طُرفه

نادره جوشنده

[ترکیب وصفی مقلوب] دارنده ی جوشش بی مانند

سهمگن

مخفّف سهمگین، ترسناک، وحشت انگیز، هراسناک

قلمرو ادبی:

خروشنده و جوشنده ß   قافیه (ای ß   ردیف)

بحر ß   تشخیص و استعاره

 

نعره بر آورده، فلک کرده کر        دیده سیه کرده، شده زَهره در

قلمرو فکری:

دریا فریاد بلندی برآورد و گوش فلک را ناشنوا کرده بود و چشمان سیاهش، زَهره ی بیننده را پاره می کرد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

نعره

فریاد، بانگ بلند

زَهره

کیسه زرداب، کیسه صفرا

زَهره دَر

[صفت فاعلی مرکب مُرَخّم] زَهره درنده

نعره برآورده

منظور صدای امواج خروشان و بلند دریاست

قلمرو ادبی:

کر و در ß   قافیه (ردیف ندارد)

زهره در شدن ß   کنایه از ترسناک شدن، ایجاد وحشت و مایه هلاک شدن

فلک ß   تشخیص و استعاره

دریا ß   تشخیص و استعاره

دیده سیاه کردن ß   در این درس کنایه از خشمگین شدن

 

راست به مانندِ یکی زلزله        داده تنش بر تن ساحل یَله

قلمرو فکری:

درست مانند زلزله ای بود که تنش را بر تن ساحل تکیه داده بود.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

راست

درست

یَله

رها، آزاد

قلمرو ادبی:

زلزله و یَله ß   قافیه (ردیف ندارد)

تشبیه ß   دریا به زلزله

تن ساحل ß   اضافه ی استعاری (= تشخیص یا جان بخشی)

تکرار ß   تن

دریا ß   تشخیص و استعاره؛ زیرا تن و جسم دارد که اجزای انسانی است

 

چشمه ی کوچک چو به آن جا رسید        وان همه هنگامه ی دریا بدید

قلمرو فکری:

چشمه ی کوچک وقتی به آن جایگاه رسید، و آن هم عظمت و غوغای دریا را دید.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

هنگامه

غوغا، داد و فریاد ،شلوغی جمعیت مردم

آن جا

منظور دریا یا نزدیک و ساحل دریا

قلمرو ادبی:

رسید و بدید ß   قافیه (ردیف ندارد)

دریا ß   تشخیص و استعاره؛ زیرا غوغا و داد و فریاد میکند که عملی انسانی است

چشمه و دریا ß   مراعات نظیر

دریا ß   نماد جهان بیکران، کمال و مرجع ایده آل هر شخص

چشمه ß   تشخیص و استعاره؛ زیرا چیزی را دید که عملی انسانی است

 

خواست کزان وَرطِه قدم درکشد        خویشتن از حادثه برتر کشد

قلمرو فکری:

تصمیم گرفت خودش را از آن جای خطرناک کنار بکشد و از آسیب دریا در امان مانَد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

ورطه

زمین پست، مهلکه، هلاکت

حادثه

واقعه، رِخداد، پیش آمد

قلمرو ادبی:

در و برتر ß   قافیه (کشد ß   ردیف)

قدم در کشیدن ß   کنایه از عقب نشینی کردن بازپس رفتن

خویشتن از حادثه برتر کشیدن ß   کنایه از خود را از آسیب دور کردن، خود را در امان نگه داشتن

 

لیک چنان خیره و خاموش ماند        کز همه شیرین سخنی، گوش ماند

قلمرو فکری:

اما چنان شگفت زده و خاموش در جای خودش ساکت ماند که همه ی شیرین سخنی خود را از یاد برد و خاموش شد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

خیره

سرگشته، حیران، فرومانده، لجوج، بیهوده

قلمرو ادبی:

خاموش و گوش ß   قافیه (ماند ß   ردیف)

شیرین سخنی ß   حس آمیزی

گوش ماندن ß   کنایه از ساکت و خاموش گشتن

گوش ß   مجاز از شنیدن

مفهوم بیت:

با دیدن شکوهمندی دریا کوچکی خودش را دریافت و سکوت اختیار کرد.


سایر مباحث این فصل